جدول جو
جدول جو

معنی وتر نو - جستجوی لغت در جدول جو

وتر نو
لبالب لبریز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چتر نور
تصویر چتر نور
کنایه از آفتاب، غزاله، اسطرلاب چهارم، طاووس فلک، طاووس مشرق خرام، سپر آتشین، چتر زر، چراغ سحر، خایه زر، طاووس آتش پر، خایه زرّین، چتر روز، طرف دار انجم، چراغ روز، گیتی پرور، طاس زر، چتر زرّین
فرهنگ فارسی عمید
(چَ رِ)
کنایه از آفتاب انور است. (برهان). آفتاب. (ناظم الاطباء). رجوع به چتر روز و چتر زرین و چتر سحر شود
لغت نامه دهخدا
(تُ نُ)
شهری به ایتالیا و پایتخت قدیم ساردنی و سپس تا سال 1864م. پایتخت ایتالیا بود. این شهر در کنار رود پو، بنا شده و 719500 تن سکنه دارد و یکی از مراکز صنعت و تجارت ایتالیاست. دارای کارخانه های تولید اتومبیل و تهیه مواد شیمیایی و غذایی است. اسقف نشین و دارای دانشگاه و موزه است و کتاب خانه غنی و مشهوری در آنجا وجود دارد. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ /نُو)
عملی تازه. احدوثه
لغت نامه دهخدا
(شَ رِ نَ)
یکی از دهستانهای تابع طیبات مشهد است و نفوس آن در حدود 23046 تن است. قرای عمده دهستان عبارتند از گندم شاد با 822 تن سکنه و کردیان با 1021 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
قصبۀ مرکز بلوک بالاولایت باخرز از ولایت باخرز و خواف خراسان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
مرکز بخشی در ولایت ماکون است که در ایالت سائون - ا-لوار فرانسه واقع است و 5500 تن سکنه دارد و در این بخش کلیسای کهنی به نام سن فیلیبر وجود دارد که در آن آثار معماری قرن دهم و یازدهم میلادی دیده میشود، دارای کار خانه توپ ریزی و محصولات آلومینیوم و دیگر محصولات صنعتی است، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تورنوس شود
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ)
چهار فرسخ جنوب آباده است. (فارسنامۀ ناصری چ سنگی ص 170)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
قریه ای است چهار فرسنگی جنوب آباده. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(تِ نُ)
بارون گیوم. کارخانه دار و مرد سیاسی فرانسه که بسال 1763 میلادی در سدان متولد شد و نخستین کسی است که دستگاه بافندگی شال کشمیری را در فرانسه تأسیس کرد و بسال 1833 میلادی درگذشت
لغت نامه دهخدا
تصویری از چتر نور
تصویر چتر نور
چترشید خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
روستایی از توابع بندپی بابل، روستایی از توابع کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
وگرنه، غیر از این
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
تنگ پارچه ای که با آن نوزاد را به گهواره بندند، تنگ اسب
فرهنگ گویش مازندرانی